معنی خودرویی اشرافی

لغت نامه دهخدا

اشرافی

اشرافی. [اَ] (ص نسبی) منسوب به اشراف.
- حکومت اشرافی، حکومت نجباء. حکومت آریستوکراسی.


خودرویی

خودرویی. [خوَدْ / خُدْ] (حامص) بالیدگی خودبخودی. روئیدگی بدون کشتن. کنایه از بی اصلی و بی خاندانی:
مکن در این چمنم سرزنش بخودرویی
چنانکه پرورشم می دهند می رویم.
حافظ.

فرهنگ فارسی هوشیار

اشرافی

‎ برآمدن آفتاب، دمیدن روشنایی، تابندگی، روشن شدن، روشن کردن روشنگری، گشسب روشن گشت دبستانی در فلسفه که بنیاد گذار آن سهروردی است و آن شناخت از راه بینش است روشنداری (صفت) منسوب به اشراف: جنبه اشرافی یا حکومت اشرافی. حکومت نجبا.

فارسی به ایتالیایی

فارسی به عربی

اشرافی

ارستوقراطی

معادل ابجد

خودرویی اشرافی

1428

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری